خاطرات من وبابایی برای فرشته مهربونمون

رشتهخ مهربون من بیا خیلی دل تنگتم

    عزیز من اگه می دونستی که بابای ومامانی چه قدر منتظرتن چه قدر به خاطر نبودنت زجر می کشن می اومدی اخه نبودت داره مارو ذره ذره از بین می بره نفس من خونمون نمی دونی که چه وضعی هست همه جا ساکت دوست دارم تو باشیبا صدای تو فضای خونمون شاد باشه گلم شاید مامان بزرگ بابابزرگ با خاله پریا پنج شنبه بیان گرمی قربون عزیز دلم بشم ...
7 خرداد 1390

من و بابای تو خلوت خودمون

عزیزم امروز وبلاگم رو درست کردم واسه بابایی باز کردم تا مطالبش بخون بعد خوندن دوتایمون گریه کردیم   گل من به خاطر بابای هم که شده زود بیا .نمیدونی که چه بابای مهربونی داره هیچ بابای به مهربونی بابای   تو نمی شه
7 خرداد 1390

الهی که مامانی قربون تو بره عزیزم

  سلام فرشته مهربون  من وبابای  دلمون  برات خیلی تنگ شده نفس من پریروز  روز مادر بود می دونی من به خاطر نبود تو چه قدر گریه کردم اخه خدا جون منم دوست داشتم یه نی نی داشته باشم تا روز مادر بهم تبریک بگه بابای رفت واسه مامان بزرگ کادو گرفت کاش تو هم پیشم بودی تا مادر شدنم بهم تبریک بگی نمی دونی که دوریت چه قدر من عذاب می ده هر ثانیه بهت فکر می کنم   فرشته مهربون از خدا بخواه که تو رو زودتر به ما برسونه اخه خدا خیلی مهربون مطمئن باش به حرفت گوش می ده برات یه شلوار گرفتم همش به اون نگاه می کنم می گم خدایا کی می تونم این شلوار رو تن عزیزم ببینم کودک من اغوش من خالی از وجود توست ...
7 خرداد 1390

بدون عنوان

موضوع : زیزم یعنی روزی می شه که تو بیایی تو دلم من مثل این خانومه بشم نفس من تا ۷ روز دیگه مشخص می شه که تو دل مامانی هستی یا نه دعا کن که باشی خدایا قسمت می دم به عظمتت دل من شاد کن با اومدن نی نی ...
7 خرداد 1390

دل تنگی من وبابای برای نی نی کوچیکمون

  سلام فرشته کوچولوی منو بابای خوبی عزیز دلم   من وبابای بد جوری دلتنگت هستم اخه تا به کی باید دوریت تحمل کنیم جیگر من از سال ۱۳۸۶ تاحالا هر روز به امید اینکه روزی تو هم می یایی پیشمون روزهامون سپری می کنیم مامانی فدای اون مهربو.نیهات بشه خواهش می کنم از خدا بخواه که تو رو به ما زود برسونه ...
7 خرداد 1390